کلمات جادو می کنند!
همه ما سرد و گرم دنیا را چشیده ایم گاه یک اتفاق ساده، وسعت دنیای ما را در هم می ریزد و آنجاست که شاعر می گوید:
"شده ویرانه جهان، از غم ویرانی من!" همین حرف ها و حدیث ها، همین اتفاقات ساده، خیلی ساده می توانند روابط دوست، خانواده و حتی خودت با خودت را هم، به هم می ریزد!
گاه، به وقفه های کوچک بی توجهیم تا آنکه تبدیل به فاصله های سرد و طولانی شود.
چه می توان کرد با این همه غم؟
جز تکیه به واژه هایی که احساس، زبان و شخصیت ما را شکل می دهند!؟
تردیدی نیست که می توان با واژه ها جادو کرد، واژه ها آمده اند تا تو را بنویسند. شد زبان و گفتار تو، شد کلام احساس تو، شد تو... فقط تو و تو هر آنچه که می گویی، هستی!
کلمات، تو را و آنچه که هستی را بیان می کنند و چه زیباتر اگر این واژه ها در وزن شعر به رقص درآید آنگاه می بینید که افسونگری خواهید شد در احساسی ماورایی...
قدر جادوی کلمات را بدانید چون می توانند فاصله ها را کوتاه، قلب ها را نزدیک و دل ها را شاد کرد آنگونه که برعکس آن نیز صدق می کند!
داستان ها، تخیل ها، اتفاقات و رازهای درون شما اگر بر دایره هنر جاری شود می شود آنچه که بر دل می نشیند.
در درون تک تک ما لطافتی از مهر و عشق و دوستی جاری است اما گاهی در نبرد زندگی در ورای سختی ها و رنج ها، فراموش می کنیم روزنه احساس درون مان، روزنه ای از پرتوی خورشید در دل شهر خاکستری ...
ما در گیرو دار آنچه که داریم و نداریم گرفتاریم...
قدری به خود آ. عشق نزدیک است ...
با واژه ها به عشق نزدیکتر می شوی حتی به خدا..
چون واژه ها جاودگر زمان هستند و ما عاشق این جادوگری ...
"شعرساز"