شعر
کلامی تاثیر گذار
شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و به سکوت برمیگردد.شعر سخني است خيال انگيز كه از اقوالي موزون و متساوي ساخته شده باشد.از روزي كه انسان شعر را شناخته است، آن را ملازم وزن يافته و آهنگ و وزن شعر، او را مسحور و مفتون خويش ساخته است.
شعر چيست؟
شعر، در لغت بمعني دانش و فهم و ادراك است كه چامه، سرود، سخن و چكامه نيز خوانده شده است و در تعريف شعر گفته اند كه: كلامي است موزون و مقفي كه داراي معني باشد، و اين تعريف شعر است. از روزي كه انسان شعر را شناخته است، آن را ملازم وزن يافته و آهنگ و وزن شعر، او را مسحور و مفتون خويش ساخته است.
به همين جهت ارسطو كه نخستين كسي است كه رساله اي در بارهء شعر از او در دست است، شعر را در مقابل نثر قرار مي دهد و از شعر، سخن موزون را اراده مي كند.
حكماي دورهء اسلامي نيز هميشه شعر را همراه و همزاد وزن شناخته اند؛ چنان كه ابوعلي سينا بلخي مي گويد: شعر سخني است خيال انگيز كه از اقوالي موزون و متساوي ساخته شده باشد.
زبان شعر
زبان شعر بسيار دقيق تر و عالي تر از زبان نثر است
نخستين نكته ای كه در بارهء زبان شعر بايد گفت اين است كه در آن، لفظ به دو اعتبار در كار است:
1. به اعتبار دلالت بر معني
2.ديگر به اعتبار صورت و هيئت خاص خود.
شاعر به صورت الفاظ بي اعتنا نيست. هركلمه اي نزد او چهره اي دارد، درست مانند چهرهء مردمان، يكي سرد و خشك و يكي گيرنده و دلنشين، اين يك نرم دلاويز، آن يك تند و خشم انگيز. اينجا كلمات سكه هاي بي زبان نيستند، جان دارند و با هم مهر و كين ميورزند، مجمع بعضي هم لطف و آرامش است و اجتماع بعضي ديگر سراسر ستيز و پرخاش.
شاعر با اين وجود هاي زنده سرو كار دارد، خوي و چهرهء هريك را خوب مي شناسد، يكي را مي خواند، يكي را ميراند، اين را با آن آشتي مي دهد، آن را از اين جدا مي كند، به تدبير و افسون از اين پراكندگان، گروهي مي سازد كه همدل و هم آهنگ، به فرمان او روان مي شوند تا دل و جان شنونده را به كمند بيارند و او را به آنجا ببرند كه شاعر خواسته است. زبان شعر را خود شاعر مي سازد.
در عالم شعر سكه ها را خود شاعر رواج مي دهد. آزادي و اختيار شاعر در انتخاب الفاظ به او مجال ميدهد كه كلمات را، نه همان براي بيان معني، بلكه از نظر صورت نيز برگزيند و به طريقي خاص مرتب كند و در تركيب كلام نيز شاعر مي تواند از عادت جاري تجاوز كند.
زبان شعر، زبان كاركرده و دقيق و صيقل يافته است و در آن هيچ سهل انگاري و مسامحه اي روا نيست زيرا كه هم هدف و غرض زبان شعر بسيار دقيق تر و عالي تر از زبان نثر است و هم توقع شنونده و خواننده از شعر بيشتر است، به سبب همين دقت و ظرافت بيان است كه شعر در خاطره ها مي ماند و بر اثر آن در زبان جاري نيز تاثير مي كند.
شعر خوب
مرحوم استاد بهار معتقد بود كه : شعر خوب يعني احساسات موزوني كه از دماغ پرهيجان و از روي اخلاق عالي تري برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن تركيب، سجع، وزن و قافيه، صحت يا سقم قواعد و مقررات نظم، هيچ كدام در خوبي و بدي شعر نمي توانند حاكم و قاضي واقع شوند.
هرچه هيجان و اخلاق گوينده در موقع گفتن يك شعر يا ساختن يك غزل، قوي تر و نجيب تر باشد، آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود.
شعر و تاثیر آن
شعر از جهت كلام بودنش نيازمند به اين است كه بتواند در نفوس انساني تاثير بگذارد و با صنعت كاريهايي از حدود حرفهاي عادي خارج باشد. شعر وقتي به غايت خود نائل ميشود كه در نفوس تصرف كند و تاثير، يعني عاطفه و خيالي را كه در شعر هست، به ديگران سرايت دهد.
شعر و تفاوتهای آن با نثر
واژه ها در شعر بار مفهومی خاصی را بر دوش می کشند
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته میشوند. به هر دو، کلام اطلاق میشود. در این جهت از همدیگر فرق نمیکنند. آنچه شعر و نثر را از هم جدا میسازند این عوامل است؛ ۱ـ هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی» و «متکرر» و قافیه واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
«خواجه نصیر» در اساس الاقتباس مینویسد: «نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی».
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق میگردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن میباشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
۲ـ شعر مبتنی بر پایههای مشخص است. این پایهها شعر را قوام بخشیدهاند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمیباشد. شعر، مختص به اهل خود است.
چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که: «شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و با سکوت بر میگردد.» یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را میسراید، کس دیگر نمیتواند آن را ادامه دهد.
۳ـدر نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف شعر است. بر این اساس، نثر از پیچیدگیهای کمتری نسبت به شعر برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن میرسد ولی در شعر، مخاطب تلاش میکند که در عین بدست آوردن پیام، از شعر لذت ببرد. برای این منظور مجبور است شعر را در لفافه زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
۴ـ نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده میشود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول میباشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز میشناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش میبخشد.
۵ـ در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ «خیال» را از عنصر اساسی در شعر برشمردهاند.
۶ـ دست نویسنده در نثر باز است. میتواند از کلمات راحتتر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست.
شاعر نمیتواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمیتواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمیخواند. بسیاری از واژهها نمیتوانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژههایی را بر میگزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند.
۷ـ نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع دستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکل دستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
۸ـ نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانهٔ معینی شکل میگیرد از این جهت همیشه با «تاریخ خود» همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار میسازد؛ ولی شعر با «تاریخ خود» حرف نمیزند.
شعر از مقوله خاصی صحبت نمیکند و در زمانه معینی به گردش نمیافتد بلکه از تمام مقولههای علمی، تاریخی، اجتماعی و... گفتگو میکند و در تمام زمانهها سفر مینماید. برای شعر نمیتوان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
۹ـ نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.
به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا میکند در حالیکه شاعر میکوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
شاعر كيست ؟
شاعر می تواند با شعر خوب انسان را متوجه خطا ها، پليديها و بديها یش گرداند
شاعر نقاش زبر دستي است كه خوبيها و بدي ها را مجسم مي نمايد و مناظر جامعه خود را با بهترين طرزي بيان مي سازد. شاعر، با سرودن اشعار نغز و با انتخاب معاني لطيف و بديع توجه همه را بخويش معطوف ميدارد و افكار خود را بر ديگران تحميل مي كند.
شاعر، با نوشتن اشعار و مقالات مهيج و آتشين، مفاسد اجتماع را روي صفحات كاغذ درمي آورد و عليه ظلم و استبداد و بيدادگري به مبارزه مي پردازد؛ از دوران گذشته تا كنون هر نهضت و انقلاب، هر ترقي و تعالي، هر جنبش و فعاليتي كه در بين جوامع بوجود آمده، تنها در سايهء تذكر گويندگان بوده است.
شاعر با الهام خدايي با توجه به حقايق، يا سير در آفاق و انفس، براي ما سخن ميراند و گمگشتگان وادي ضلالت و بيخبري را به صوب صواب و حقيقت راهنمايي و رهبري ميكند. به عقيدهء ديگر، شاعر يك ماموريت خدايي دارد تا بشر گمراه و سرگردان را متوجه خطا ها، پليديها، بديها كرده، راه و چاه را بشناساند.
اينكه مي گويند مقام شعرا و نويسندگان والاست، نه از آن جهت است كه آنها الفاظ و عباراتي را به صورت نوشته ها و اشعار در مي آورند؛ بلكه از لحاظ تفوق فكري و برتري فهم و قوهء عاقله است.
شعرا و نویسندگان سالها رنج برده و از خوب و بد جامعه اطلاع حاصل كرده اند؛ با همه كس محشور شده و از افكار و آرزوي عموم طبقات آگاهند؛ از اين رو سخنان آنان بر جان و دل مي نشيند، و همه چون غذاي مطبوعي، ترانه هاي آنها را نوش جان مي كنند.
گردآوری: بخش فرهنگ بیتوته
منابع:
danesh.roshd.ir
groups.google.com