متن سفارشی قصه عشق المیرا و محمود
قالب شعر:
نثر مسجع
المان های مورد نظر :تداستان کامل عشق محمود و المیرا
تعداد بند:۱۰بند
سایز شاسی:ندارد
نوع چاپ:رنگ بندی چاپ:
متن شعر:
....المیرا...! چه حسی از این شیرینتر که تو را دارم؟ چه رویایی از این نزدیکتر که تمام آرزوهای با تو بودن را در وصالی زیبا و در قفس دلدادگیهایم گنجاندم؟ سالهای دوری از تو تلخترین ایام زندگی من بود. یک عمر از تمام جوانیام در حسرت دیدار تو سوخت. در آن روزگار تلخ، من آکنده از حسرت روزهایی شدم که تا فقط ذرهای تو را داشته باشم. در آن سالهای غم و هجران نبودنت، چنان از غم، پژمرده بودم که جز وصالت هیچ روزن امیدی مرا به زندگی باز نمیگرداند. من با رویای عشق تو زندهام. سوار بر قایقی چوبی پهنهی بیکران دریای وجودت را میپیمودم. عشقم...! تو چه کردهای با من؟ که در پی تو، قطرهای گمشده در اقیانوس آبی این جهانم. من به قدری از داشتنات، جهان را در دستانم داشتم. من به عشق تو منتظر ماندم تا طرح لبخند وصال خوش را با هم نقاشی کنیم. ماه تابانم...! چند روز دوری از تو، چند قرن تنهایی محض است! نه هوایی در نفسم مانده نه در اتاقم. بی تو دنیا رنگ میبازد و چهرهی غم چنان دلتنگم میکند که انگار مُردهای هستم تنها، در گوشهی تاریک شبها... نازنینم...! بی تو، هیچم! دلتنگتم، آنقدر که بغض سنگینی گلویم را چنان فشرده که برای رهایی از آن به واژهها پناه بردم تا تمام گریههای بیصدای یک مَرد را برایت فریاد بزنند.
...
سفارش دهنده:
محمود
....المیرا...! چه حسی از این شیرینتر که تو را دارم؟ چه رویایی از این نزدیکتر که تمام آرزوهای با تو بودن را در وصالی زیبا و در قفس دلدادگیهایم گنجاندم؟ سالهای دوری از تو تلخترین ایام زندگی من بود. یک عمر از تمام جوانیام در حسرت دیدار تو سوخت. در آن روزگار تلخ، من آکنده از حسرت روزهایی شدم که تا فقط ذرهای تو را داشته باشم. در آن سالهای غم و هجران نبودنت، چنان از غم، پژمرده بودم که جز وصالت هیچ روزن امیدی مرا به زندگی باز نمیگرداند. من با رویای عشق تو زندهام. سوار بر قایقی چوبی پهنهی بیکران دریای وجودت را میپیمودم. عشقم...! تو چه کردهای با من؟ که در پی تو، قطرهای گمشده در اقیانوس آبی این جهانم. من به قدری از داشتنات، جهان را در دستانم داشتم. من به عشق تو منتظر ماندم تا طرح لبخند وصال خوش را با هم نقاشی کنیم. ماه تابانم...! چند روز دوری از تو، چند قرن تنهایی محض است! نه هوایی در نفسم مانده نه در اتاقم. بی تو دنیا رنگ میبازد و چهرهی غم چنان دلتنگم میکند که انگار مُردهای هستم تنها، در گوشهی تاریک شبها... نازنینم...! بی تو، هیچم! دلتنگتم، آنقدر که بغض سنگینی گلویم را چنان فشرده که برای رهایی از آن به واژهها پناه بردم تا تمام گریههای بیصدای یک مَرد را برایت فریاد بزنند.
...
سفارش دهنده:
محمود