شعرسفارشی قصه عشق المیرا و محمود

شعرسفارشی قصه عشق المیرا و محمود

قالب شعر:
غزل
المان های مورد نظر :
تداستان کامل عشق محمود و المیرا
تعداد ابیات:
23بیت
سایز شاسی:
ندارد
نوع چاپ:
رنگ بندی چاپ:
متن شعر:

تو از غم‌های بی‌پایان بگو یارا چه می‌دانی!؟
به عشق دیدنت هر روز برفتم من در این جاده
که در پرده تو را بینم به یک لحظه، هراسانی!
از آن روزی که می‌خواندی تو درس در آن دبیرستان
شدم مشق شبت هر دم، به پنهانی، به حیرانی
چه سختی‌ها کشیدم من، چه تلخی‌ها چشیدم من
جگر خون شد از آن دوری، اگر این قصه می‌خوانی
نبودی عشق دیرینم، ببینی حال و احوالم
چه‌ها گویم از این غم‌ها از این دوران هجرانی
فراق یار زیبایم چنان بر هم زد این دنیا
نمی‌شد این دل تنگم رها از چشم گریانی
همیشه در پی‌ات بودم از آن روزی تو را دیدم
گهی در خاطرم، گاهی، پی‌ات رفتم نمی‌دانی
شب و روزم به افکارِ وصال عاشقی خوش بود
شدم محبوس تنهایی، شدم یک مَرد زندانی
به دام عشق گرفتارم خوشم با این گرفتاری
بجز این غم که صیادم نمی‌آید به خندانی!
نمی‌دانی چه سختم بود از این بیهوده دنیایم
به عشقت زنده می‌مانم بقای این دل و جانی
به امید وصال دل که دوزم چشم به هر جاده
من آخر می‌رسم بر تو، تو عشقِ پیرِ کنعانی
امیدم در جهان این بود پس از تلخیِ شانزده سال
تو را بینم به یک لحظه به یک دیدار پنهانی
...

سفارش دهنده:

محمود