چگونه می‌توان شعر ساخت؟

شعرسرایی

چگونه شعر بگوییم

چگونه می‌توان شعر ساخت؟


در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوری‌اند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابه‌اند. اما در مرحله‌ی بعدی باید خود شما طرح حمله‌ی تازه‌ای را ابداع کنید. نابغانه‌ترین حرکت در دست بعدی به‌کار نمی‌آید.

مایاکوفسکی:

گفته‌ام و باز می‌گویم که من در اینجا نمی‌خواهم هیچ قاعده‌ای به دست بدهم که با آن کسی شاعر شود، یا با آن کسی به شعر گفتن بپردازد. چنین قاعده‌ای وجود ندارد. حقیقت این است که، کسی قواعد هنر شاعری را وضع می‌کند که شاعر نام دارد. من می‌خواهم درباره‌ی کارخود سخن بگویم، نه به‌‌عنوان آموزگار بلکه به نام دست‌اندرکار.

مقاله‌ی من جنبه‌ی علمی ندارد. من از کار خود سخن می‌گویم که به موجب مشاهدات و اعتقاد خودم، در اساس، با کار دیگر شاعرانی که کارشان شاعری است تفاوت اساسی ندارد.

برای صدمین‌بار با عطش فراوان این مثال را بگویم و از آن قیاس کنم: ریاضی‌دان کسی است که خلق می‌کند، کامل می‌کند، قواعد را گسترش می‌دهد. کسی که برای نخستین‌بار قائده‌ی «دو و دو می‌شود چهار» را وضع کرد ریاضی‌دان بزرگی بود هرچند که با گذاشتن دو ته سیگار پهلوی دو ته سیگار دیگر به این نتیجه رسیده باشد. تمام کسانی که بعد از او آمده‌اند، حتی کسانی که اشیاء بی‌نهایت بزرگ‌تر، مثلاً لکوموتیوها را با هم جمع کرده‌اند، ریاضی‌دان محسوب نمی‌شوند. این حقیقت به هیچ‌وجه اهمیت کار کسی را که به جمع لکوموتیوها می‌پردازد کاهش نمی‌دهد. کار چنین کسی، به هنگامی که کار حمل و نقل دچار اختلال است چه بسا که صدبار گرانبهاتر از فلان قائده‌ی ساده‌ی ریاضی باشد. اما نباید گزارش تنظیم و شمارش لکوموتیوها را به «انجمن ریاضیات» فرستاد و تقاضا کرد که آنرا مانند نظریه‌ی هندسی لوباچفسکی مورد مطالعه و بررسی قرار دهند.

در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوری‌اند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابه‌اند. اما در مرحله‌ی بعدی باید خود شما طرح حمله‌ی تازه‌ای را ابداع کنید. نابغانه‌ترین حرکت در دست بعدی به‌کار نمی‌آید. حریف وقتی در می‌ماند که حرکت شما غیر منتظرانه باشد، درست چون قافیه‌های غیرمنتظره در شعر. با توجه به این مطلب قواعد لازم برای شروع کار شاعرانه کدام است؟

نخست: وجود مسئله‌ای که حل آن جز با اثر شاعرانه غیرقابل تصور باشد.

دوم: استشعاری روشن یا بهتر بگویم احساس کردن تمایلات.

سوم: ماده و مصالح کار، یعنی کلمات. غنی کردن مداوم مخزن‌ها و انبارهای مغز از کلمه‌های لازم و بلیغ و کمیاب و ابداع شده و ترکیب یافته و جز اینها…

چهارم: وسایل و ابزار کار: قلم، مداد، ماشین‌تحریر، تلفن، لباسی که با آن بشود شب به گوشه‌ای پناه برد، دوچرخه‌ای که بشود به سردبیران سر زد، یک میز تحریر مجهز. چتری که بشود در زیر باران هم نوشت، مسکنی که چند قدم فضا داشته باشد، که برای کار لازم است. ارتباط با یک خبرگزاری که بفهمد در شهرستان‌ها چه چیزی جالب است … و حتی پیپ و سیگار هم!

پنجم: داشتن عادت به کار و داشتن روش کار. کار روی کلمات. و این امر بی‌نهایت شخصی و انفرادی است و فقط بر اثر سال‌ها ممارست به دست می‌آید.

وزن

وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. می‌توان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورت‌هایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر. این امر موجب یک‌نواختی کلام نمی‌شود، زیرا ممکن است وزن چنان پیچیده و چنان به قالب آوردنش دشوار باشد که نتوان هیچ‌گاه به سرانجام کار رسید. حتی با چند شعر طویل…

وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. می‌توان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورت‌هایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر.

کسی که برای نخستین‌بار در زندگی قلم به دست می‌گیرد و می‌خواهد شاعر بشود احتیاجی به نوشته‌ی من ندارد. کسی به این مقاله نیاز دارد که بخواهد به رغم  همه‌ی موانع شاعر بشود. کسی که با علم به این نکته که شاعری دشوارترین کارهاست بخواهد از وسائل و عواملی که رنگ الهام به خود گرفته است اطلاع یابد. به‌عنوان نتیجه باید بگویم:

1-      شعر صنعت است. دشوارترین صنعت‌ها، پیچیده‌ترین صنعت‌ها.

2-      کارآموزی در کار شعر آن نیست که یاد بگیریم چگونه نمونه‌ی مشخص و محدودی از آثار شعری تدارک ببینیم بلکه مطالعه و بررسی وسایل همه جانبه‌‌ی کار شاعری است، مطالعه‌ی روش‌های علمی این صنعت است، که ما را در آفریدن روش‌های دیگر مدد می‌کند.

3-      نوآوری در موارد و مصالح کار، و نیز در اسلوب‌ها و روش‌ها، برای هر کار شاعرانه‌ای الزامی است.

4-      کار شاعر باید هر صبح و شام باشد تا بتواند به کار خود تسلط یابد و خزانه‌های شاعری را انباشته کند.

5-      داشتن یک یادداشت‌نامه و دانستن راه استفاده از آن مهم‌تر است تا بی‌خطا اوزان و معیارهای کهنه را آزمودن.

6-      بیهوده  است که کارخانه‌ی بزرگ شعرسازی بنا کنیم که آجر شعر بیرون بدهد. باید به جلفی‌ها و سبک‌سری‌های غیرعاقلانه‌ی شاعری پشت کنیم.

7-      شاعر باید در مرکز وقایع و رویدادها باشد. باید فرضیه‌ی اقتصادی بداند، زندگی واقعی را بشناسد. در دید علمی تاریخ نفوذ کند. اینها برای شاعر در قسمت اساسی کارش مهم‌تر از کتاب‌های قرون وسطایی اساتید خیال‌پرست است که به افکار کهنه رنگ ابدیت می‌بخشند.

8-      باید افسانه‌ی هنر بی‌اعتنا به سیاست را ریز ریز کرد.

9-      قضاوت‌های مبنی بر اتفاق و تصادف، داوری‌های انفرادی، ابراز سلیقه‌های بی‌اساس هنگامی به دور ریخته می‌شود که هنر را از دیدگاه صنعت ببینیم.

10-    آن‌طور که بعضی ادعا می‌کنند نمی‌توان «حکاکی» و شیوه‌ی پرداخت(تکنیک) شعری را به خودی خود دارای ارزش دانست. اما با این همه همین کار است که شعر را قابل استفاده می‌سازد. فقط با اختلاف در «وسایل» کار در قلمرو شعر است که تفاوت شاعران  آشکار  می‌شود. فقط با آگاهی و کوشش در راه بهتر شدن، گرد کردن مواد و تنوع  شیوه‌های کار است که از مبتدی، هنرمندی حرفه‌ای به وجود می‌آید.

11-   فضا و محیط شاعرانه‌ی روزمره نیز، مانند عوامل دیگر، در آفرینش آثار اصیل هنری تأثیر می‌گذارد. باید که حتی لباس‌های شاعر، و گفتگوهای خصوصی با همسرش نیز، بر اساس آفرینش شاعرانه‌ی او، با سایر مردم تفاوت داشته باشد.

کوشش من کوشش فروتنانه‌ای شخصی‌ است. کار من این است که از کارهای نظری دوستان زبان‌شناس استفاده کنم. این زبان‌شناسان و لغت‌شناسان باید درباره‌ی مواد و مصالح دوران ما کار کنند. و مستقیماً به مدد کار شاعرانه‌ای که در پیش است بشتابند.

بخش ادبیات تبیان

4.5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربران ناشناس
3 سال قبل

عالیییییییییییییییییی

کاربران ناشناس
3 سال قبل

سلام

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
error: Alert: Content is protected !!